|
هجوم به خانه فاطمه(س)کی،چگونه ،چرا و توسط چه کسانی بود؟ با استناد به منابع اهل سنت: روزهاي پس از رحلت رسولخدا(ص) از مهمترين برهههاي تاريخ اسلام است. ميدانيم كه با رحلت رسولخدا(ص) جريان سقيفه شكل گرفت كه آثار و پيامدهايي داشت. قديمترين متني كه در اين زمينه داريم از مرحوم شيخ مفيد در ارشاد است كه طبق واقعيت است. همچنين از جمله مسائلي كه بعد از درگذشت پيامبر مطرح شده خطبه فدكيه حضرت فاطمه(س) و نيز اين مسئله است كه اميرالمؤمنين(ع)چند شب ایشان را سوار بر درازگوشي ميكردند و بر درِ خانههاي مهاجر و انصار ميبردند. اين مسائل، سؤالهايي را در ذهن انسان پديد ميآورد كه اينها چگونه با يكديگر جمع ميشوند؟ آيا ميشود كسي كه آن حوادث بر او وارد شده با آن كيفيت به مسجد بيايد؟ كدام يك از اين اتفاقات مقدم بوده و كدام يك متأخر؟ هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) - بر خلاف آنچه مشهور شده ـ بلا فاصله بعد از شهادت پیامبر(ص) اتفاق نیفتاده است بلکه دست كم حدود پنجاه روز پس از رحلت پیامبر(ص) باید اتفاق افتاده باشد. 1- اعزام سپاه اسامه و جريان بُريده طبق برخي شواهد هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) بعد از برگشت سپاه اسامه صورت گرفته است. ميدانيم كه رسولخدا(ص) در اواخر عُمر، دستور اعزام سپاه اسامه را به شام با تأكيد صادر كردند. اما مشهور آن است كه قصد پيامبر(ص) از آمادهسازي سپاه اسامه، دور نمودن مخالفان از مركز حكومت اسلامي ونیز مقابله بانبروی دشمن به مرکز اسلام بوده است. اميرالمؤمنين(ع) در يك جا به اين قصد پيامبر(ص) اشاره كرده(1) . و بر اين اساس، علماي شيعه با صراحت و به طور قطعي هدف پيامبر را از تجهيز سپاه اسامه، اين امر معرفي و تحليل ميكنند كه قصد پيغمبر اكرم(ص) اين بوده كه با تجهيز سپاه اسامه، كساني را كه در صدد بودند به وصيت مؤكد و مكرر پيغمبر اكرم…(ص) از اوايل بعثت تا روز رحلتشان در مورد جانشيني و وصايت و خلافت اميرالمؤمنين(ع)، عمل نكنند، ضمن سپاه اسامه از مدينه خارج كند و مسئله جانشيني اميرالمؤمنين(ع) تثبيت و مستقر شود به گونهاي كه بعد از برگشت آنها امر خلافت اميرالمؤمنين(ع) تمام شده باشد(2) . ولي همه ميدانيم كه اين خواسته پيغمبر(ص) به مرحله عمل نرسيد و انجام نشد حالا اينجا شاهد يك نكته خاص هستیم و آن اينكه شخصي است به نام بُرَيدهبن حُصَيب اسلمي از بني اسلم، از كساني است که بعد از مسلمان شدن از قبيله خود در اطراف مدينه هجرت كرده و درمدينه ساكن شده است. - مسافت مدينه تا مؤته و تاريخ حركت اسامه متأسفانه تاريخ دقيق حركت اين جيش از مدينه مشخص نشده، اما اجمالاً گفته شده است كه در همان روزهاي اول بعد از تمام شدن بيعت خاصه در سقيفه بنيساعده، و بيعت عامه در مسجد، اولين كاري كه ابوبكر پيگيري كرد، آمادهسازي مجدد جيش اسامه بود كه با همان كيفيتِ زمانِ پيغمبر اكرم(ص) به فرماندهي اسامه که امروزصغرسن او بلا اشکال است و پرچمداري بريدهبن حصيب اسلمي به سمت مؤته حركت كردند. - نقش قبيله بنياسلم در اتفاقات بعد از رحلت پيامبر(ص) ممكن است سؤال شود كه اين مسائل با حمله به منزل اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س)چه ارتباطي دارد؟ در جواب بايد گفت: در تاريخ آمده است كه بريده بن حصيب بعد از برگشت از مؤته، پرچمي را كه پيغمبر(ص) بسته و به دست او داده بود، برد و در ميان قبيله خودش بنياسلم به زمین زد. حالابايد برگرديم سراين مطلب كه بنياسلم تصادفاً بدون اينكه خبري از درگذشت پيغمبر اكرم(ص) داشته باشند، روز رحلت ايشان به مدينه رسيده و قصد داشتند آذوقه خود را از بازار مدينه بخرند و به منطقه خودشان برگردند و چه به مدینه فراخونده شده بودند، وقتى چشم عمر به قبیله اسلم افتاد ، فریاد برآورد که: دیگر پیروزى ما قطعى شد .«فکان عمر یقول: ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر»(6) عمرموقعيت راغنيمت شمرد وبنياسلم را تطميع كرد كه شما چه ميخواهيد؟ اگر آرد و خرما ميخواهيد ما اين دو را براي شما تضمين ميكنيم، شما فقط بياييد به جاي اينكه در ايام درگذشت پيغمبراکرم(ص) در بازار در پي كسي باشيد كه آرد و خرماي شما را تأمين كند، بياييد كار ما را انجام دهيد و همراه ما، در كوچه و بازار همراه ابوبكر راه برويم، هر كسي را كه ديديد، براي بيعت با ابوبكر بگيريد و در صورت مخالفت، او را بكشيد تا بيعت عامه محقق شود. ابن ابى الحدید معتزلى از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول اکرم(ص) ، نقل کرده که پس از سقیفه ، عمر و ابو عبیده ، گروه ( چماق به دست ) را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس ميرسیدند وى را کتک ميزدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روى دست ابوبکر ميکشیدند: «واذاً قائل آخر یقول :« قد بویع أبوبکر فلم ألبث وإذاً أنا بأبی بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبى»(7) قبیله اسلم تمام کوچه و خیابانهاى مدینه از آنان مملوّ گردیده و از هر سو براى بیعت با ابوبکر ازدحام کردند. «أنّ أسلم أقبلت بجماعتها حتّى تضایق بهم السکک فبایعوا أبابکر» (8) بريده كه پيامبر(ص) پرچم اسامه را به دست او داد و ابوبكر بعد از درگذشت پيامبر(ص) نيز اين پرچم را به دست او سپرد، به سبب اشتباهي كه قبلاً در قضيه خالدبن وليد در يمن عليه اميرالمؤمنين(ع) مرتكب شده، و ازحضرت نزد پيامبر(ص) بدگويي كرده و با خشم و توبيخ پيامبر(ص) مواجه شده بود، از آن به بعد خود را در صف حاميان اميرالمؤمنين(ع) قرار داد، از اينرو وقتي مشاهده كرد قومش مورد سوءاستفاده عليه اميرالمؤمنين(ع) قرار گرفتهاند، ظاهراً براي نشان دادن اعتراض خود و پاك كردن عيب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملي زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در ميان بنياسلم به زمین زد و به تعبيري در واقع، تظاهراتي بر پا كرد. دو گونه شعار از آنها نقل شده است: يكي، اينكه بريده گفت: «لا أبايع حتي يبايع عليبن ابي طالب؛ بيعت نميكنم مگر آنكه عليبن ابي طالب بيعت كند». و شعار ديگر اينكه گفتند: «لانبايع حتي يبايع بريده؛ بيعت نميكنيم، مگر آنكه بريده بيعت نمايد» كه از اين شعار معلوم ميشود تا آن وقت از اميرالمؤمنين(ع) هنوز بيعتي گرفته نشده بود. و در این مدت قدرت غاصبان استوار شده بود و دیگر چندان میلی به بیعت علی(ع) نداشتند زیرا نتیجه آن خروج وی از انزوا بود. به هر حال، پس از اقدام بريده، هشتاد نفر از قومش از او تبعيت كرده و او با هشتاد نفر وارد مدينه شد و اينها شعار ميدادند. همين مسئله موجب بيدار شدن دستگاه خلافت شد تا براي گرفتن بيعت از علي(ع) بر ايشان فشار بياورند. بیعت تأخیری همراه با اجبار حضرت نه تنها مشروعیتی برای آنها در پی نداشت بلکه بهترین دلیل بر ردآنهاو پیامی برای رسوائیشان در تاریخ شد. به هر حال، اين ماجرا حدود پنجاه روز بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) و با اين كيفيت اتفاق افتاده است. ۲- خطبه فدكيه چگونگي راه رفتن حضرت فاطمه(س) به سوي مسجد براي ايراد خطبه فدكيه، شاهد ديگري براي اين مدعاست. ده روز پس از رحلت رسولخدا(ص) ابوبكر با تحريك عمرفدك را غصب كرد. در توصيف چگونگي آمدن حضرت فاطمه(س) به مسجد براي ايراد خطبه فدكيه آمده است كه آن حضرت با پوشش كامل در ميان جمعي از زنان در حالي كه چادرش بر اثر بلندي به زير پاهايش ميرفت و همچون رسولخدا(ص) راه ميرفت، به مسجد آمد. با توجه به اين تعبير كه: «ما تخرم من مشيه رسولالله؛ راه رفتنش هيچ تفاوتي با راه رفتن رسولخدا(ص) نداشت»(9) ميتوان چنين نتيجه گرفت كه تا هنگام ايراد خطبه، هنوز هجمهاي به خانه حضرت فاطمه(س) صورت نگرفته بود، زيرا در صورت حمله و مضروب شدنِ آن حضرت، نوعِ حركت او نميتواند معمولي باشد تا سلمان آن را به راه رفتنِ رسولخدا(ص) تشبيه نماید .
3- رفتن حضرت زهرا(س) به در خانه مهاجران و انصار بنا بر نقل سلمان فارسي، پس از غصب خلافت و فدك، اميرالمؤمنين(ع) همراه حضرت فاطمه(س) و حسنين(ع) شب هنگام به درِ خانه مهاجرو انصار رفته و آنان را به همراهي براي بازپسگيري حق غصب شده خويش فرا خواندند.(10) از آنجا كه بنا بر روايت سلمان، پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(س) و واقعه سقط جنين، آن حضرت به طور مداوم و پيوسته بستري بودند تا به شهادت رسيدند.(11) ميتوان چنين نتيجه گرفت كه تا زمان ملاقاتهاي شبانه آن حضرت با مهاجر و انصار، هنوز حملهاي به خانه ایشان صورت نگرفته بود؛ زيرا در صورتِ وقوع حمله، آن حضرت ديگر توان رفتن به در خانة تعداد زيادِ مهاجران و انصار(حتي فقط اهل بدر) را نداشت .(12)
مراحل بيعتخواهي از اميرالمؤمنين علي(ع) در جريان بيعتخواهي جماعت از اميرالمؤمنين(ع) عمدتاً دو خبر داريم كه هر دو در كتاب سليمبن قيس هلالي عامري آمده است: يكي از دو خبر از سليم به نقل از عبداللهبنعباس و خبر ديگر سليم از سلمان فارسي است. مضمون و محتواي اين دو گزارش با همديگر يكي نيست و در بعضي از جاها با همديگر تفاوت دارند. خبري كه تفصيلات بيشتري در مورد آتش زدن درِ خانه دارد، مربوط به خبري است كه از سلمان نقل شده است. به هر حال، آنچه محل شاهد است، اين است كه خليفه افرادي را سه بار به منزل اميرالمؤمنين(ع) فرستاد و درخواست بيعت كرد. بار اول، اميرالمؤمنين(ع) آنها را برگرداند. بار دوم نيز اميرالمؤمنين(ع) آنها را برگرداند و احتمال قوي هر چه اتفاق افتاده در بين بار دوم وسوم بوده است؛ يعني زمان بازگشت جيش اسامه و همچنين رفتن بريده نزد قومش، و آمدن آن هشتاد نفر در فاصله بار دوم و سوم واقع شده است و اين موجب شده كه آتش دستگاه خلافت تيزتر شود تا اين غائله را تمام كرده و از اميرالمؤمنين علي(ع) بيعت بگيرد، از اينرو، بار سوم به شدت عمل كردند و منتهي به آن حوادث تلخ شد. از بررسي مجموع حوادث و از كنار هم نهادن آنها، به ويژه حضور بريده در سپاه اسامه و خودداري وي از بيعت با ابيبكر، پس از بازگشت از مؤته، ميتوان نتيجه گرفت كه حمله و هجوم به خانه علي(ع) و فاطمه(س) كه در پي آن، بيعت اجباري از علي(ع) صورت گرفت وحضرت فاطمه(س) دچار صدمات جسمي و روحي شد و فرزندش محسن را سقط كرد و پس از آن به مريضي شديدي دچار گشت و درجریان عیادت شیخین از او خطاب به آن دو گفت: آیا حدیثی از رسول خدا (ص)برای شما بخوانم؟ گفتند بله، فرمود: آیا شما را به خدا از پیامبر نشنیدید كه میفرمود: رضایت فاطمه (س) رضایت من و غضب و سخط او ناراحتی و سخط من است هر كس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر كس او را راضی كند مرا راضی ساخته و هر كس فاطمه را ناراحت نماید مرا ناراحت ساخته است، گفتند: آری شنیدهایم؛ حضرت فرمود: من هم خدا و فرشتگان او را شاهد میگیرم كه شما مرا ناراحت و ناراضی كردهاید و اگر پیامبر(ص) را ملاقات كنم از هر دو تای شما شكایت خواهم كرد... بخدا قسم در هر نمازی كه میخوانم برای هر دو تای شما نفرین میكنم.»(13) و به نقلی دیگرهيچ يك از كساني كه او را آزرده بودند اجازه نداد به ملاقاتش بيايند(14)حدود، 50 روز يا 75 روزپس از رحلت حضرت رسولاكرم(ص) بوده است، و اين نشان ميدهد كه اميرمؤمنان(ع) در اين مدت، مقاومت كرده و درنهايت،بيعت او با تأخير و اكراه صورت گرفته است. ما به اتكاى مصادر و مدارك دانشمندان اهل سنت درباره ی صحت وسقم سه موضوع زیر کنکاش نموده و درباره ی نتایج آن به داوری می پردازیم این سه موضوع عبارتند از : 1- آیا صحیح است كه مأموران خليفه تصميم گرفتند خانه ى حضرت فاطمه(س) را بسوزانند؟ در اين مورد تا كجا پيش رفتند؟ بسيارى از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه ى حمله به خانه ى وحى را به طور مبهم و برخى از آنان تا حدى روشن نوشته اند. طبرى كه نسبت به خلفا تعصب خاصى دارد فقط مى نويسد: كه عمر با جمعيتى در برابر خانه ى زهرا (س) آمد وگفت: «أتى عمر بن خطاب منزل على فقال:لاحرقن عليكم او لتخرجن الى البيعة.»(15) به خدا قسم، اين خانه را مى سوزانم يا اينكه متحصنان، براى بيعت، خانه را ترك گويند. ولى ابن قتيبهى دينورى پرده را بالاتر زده، مى گويد :«كه خليفه نه تنها اين جمله را گفت، بلكه دستور داد در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود؛ به خدايى كه جان عمر در دست اوست، يا بايد خانه را ترك كنيد يا اينكه آن را آتش زده و مى سوزانم. وقتى به او گفته شد كه دخت گرامى پيامبر (ص)، حضرت فاطمه (س)، در خانه است، گفت: باشد.» (16) ابن ابی شبیه(239هـ) كه از استاتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ،در این باره ميگويد: «أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله ( ص ) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : يا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك ، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك ، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه ....»(17) هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند, علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند و این خبر به عمر بن خطاب رسید و او به درب خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا سوگند محبوبترین افراد نزد ما پدر تو و پس از او، خود تو هستی؛ اما این محبت، مانع از آن نخواهد شد که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر این جمله را گفت و بیرون رفت. هنگامی که علی (ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر(س) به علی (ع)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد. ابنعبدربه درخصوص دستور ابوبکر در چگونگی برخورد با متحصنان خانه فاطمه (س) صراحت بیشتری دارد وچنین می نویسد: «بعثت اليهم ابوبكر عمر بن خطاب ليخرجهم من بيت فاطمه و قال له ان ابوا فقاتلهم. فاقبل بقبس من النار على ان يضرم عليهم الدار. فلقيته فاطمة فقالت يا بن الخطاب اجئت لتحرق دارنا؟قال:نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه»(18). خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشى آورد كه خانه را بسوزاند. در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطاب، آمده اى خانه ى ما را به آتش بكشى؟ وى گفت: آرى، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد. و در جای دیگر چنین می نویسد: ابوبکر دستور داد :«ان ابیا (علی (ع)وعباس )فقاتلها .»(19) اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش. بلاذزی این واقعه را اینگونه بیان می کند:«إن أبابکر آرسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر و معه فتيلة . فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة:يابن الخطاب! أتراک محرّقا عليّ بابي! قال : نعم ، وذلک أقوي فيما جاء به أبوک .» (20) ابوبکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(ع) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمربا شعله آتش به سوى خانه فاطمه(س) رفت. فاطمه(س)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد . برا ساس این نقل از این عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (س) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(ص) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود! در حالی که هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (س) در پشت در بود! عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن می گوید: او می دانست که فاطمه(س) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. او می نویسد:«قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان …»(21). طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم (ص) را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است!او گفت:اگرچه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم. به گفته این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خدا ترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!! ابن عطیه در کتاب خود این موضوع را اینگونه بیان می کند :« ان ابابكر بعد ما اخذ البيعه لنفسه من الناس بالارعاب و السيف والقوه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الي دار علي(ع) و فاطمه(س) و جمع عمر الحطب علي دار فاطمه(س) و احرق باب الدار»(22) هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت؛ عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي(ع) و فاطمه(س) فرستاد، و عمر هيزم فراهم كرد و در خانه را آتش زد. همچنین ابن شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: «إن عمر جاء الی بیت علی لیحرقه عی من فیه … » (23) عمربه سوی خانه علی(ع) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند. از تعاليم زنده و ارزنده ى اسلام اين است كه هيچ مسلمانى نبايد به خانه ى كسى وارد شود مگر اينكه قبلاً اذن بگيرد و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذيرفتن مهمان پوزش خواست عذر او را بپذيرد و بدون اينكه برنجد از همانجا بازگردد:«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتکم، حتي تستانسوا و تسلموا علي اهلها ذلکم خير لکم لعلکم تذکرون فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتي يوذن لکم و ان قيل لکم، ارجعوا فارجعوا هو ازکي لکم، و الله بما تعملون عليم»(24) اي اهل ايمان هرگز به خانه ديگران (مگر به خانه خودتان) وارد نشويد، تا اينکه با صاحبش انس گرفته و اجازه بگيريد . از ميان همه ى خانه هاى مسلمانان، قرآن كريم درباره ى خانه ى پيامبر(ص) به مسلمانان دستور خاص مى دهد و شكى نيست كه خانه ى حضرت فاطمه(س) از جمله ى بيوت محترم و رفيعى است كه در آنجا زهرا و فرزندان وى خدا را تقديس مى كردند. خانهي فاطمه(س) را جبرائيل و ميکائيل بدون اجازه وارد نميشوند، مگر عمر نميداند که پيامبر(ص) بارها فرموده است: «فاطمه بضعه مني فمن آذاها فقد آذاني و من آذاني فقد اذاء الله» (25) فاطمه(س)پارهي وجود من است، هر کسي او را اذيت کند مرا اذيت کرده است و کسي که مرا اذيت کند، خدا را اذيت کرده است. نمى توان گفت كه خانه ى عايشه يا حفصه خانه ى پيامبر است، اما خانه ى دخت والامقام وى، كه گراميترين زنان جهان است، يقيناً خانه ى پيامبر (ص)است.
۲- آيا صحيح است كه امير مؤمنان (ع) را به وضع زننده و دلخراشى به مسجد بردند تا از او بيعت بگيرند؟ اين بخش از تاريخ اسلام همچون بخش پيشین تلخ و دردناك است زيرا هرگز تصور نمى رفت كه شخصيتى مانند حضرت امير مؤمنان على(ع) را به وضعي به مسجد ببرند كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل كند. وى(معاويه) در نامه ى خود به اميرالمؤمنين (ع)پس از يادآورى مقاومت امام(ع)در برابر دستگاه خلافت چنين مى نويسد: «... از بیعت با آنها سر باز زدی تا اینکه به زور مجبور به بیعت شدی وچون شتری که مهاربه بینی اش کشیده باشند،کشان کشان برای بیعت برده شدی ... تا آنجا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براى بيعت به طرف مسجد كشاندند. »(26) امير مؤمنان در پاسخ نامه ى معاويه، تلويحاً، اصل موضوع را مى پذيرد و آن را نشانه ى مظلوميت خود دانسته، مى گويد: گفتى كه من به سان شتر سركش براى بيعت سوق داده شدم. به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد كنى ولى در واقع مرا ستودى و خواستى رسوايم كنى اما خود را رسوا كردى. هرگز بر مسلمانى ايراد نيست كه مظلوم واقع شود. (27) مسعودی هم در این باره چنین می نویسد: «فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (28)پس قصد خانه علي(ع) كردند و بر او هجوم آوردند و در خانه اش را آتش زدند و او را بزور از خانه بيرون آوردند.
3- آيا صحيح است در ماجراى بيعت گرفتن از حضرت امير مؤمنان على(ع) به دخت گرامى پيامبر(ص) نيز جسارتى شد واز ناحيه ى مهاجمان صدمه ديد و فرزندى را كه در رحم داشت ساقط كرد؟ برخی ازدانشمندان اهل تسنن براى حفظ موقعيت خلفا از بازگو كردن اين بخش از تاريخ اسلام خوددارى كرده اند واز جمله ابنابىالحديد در شرح نهج البلاغه خود آن را از جمله مسائلى دانسته است كه در ميان مسلمانان تنها شيعه آن را نقل كرده است. ولی در جای دیگر نتوانسته حقیقت را کتمان کند ودراین باره چنین می نویسد: « انّه حصر فاطمه (س) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ …» فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد. (29) شهرستانی و برخی ازعلمای اهل سنت این واقعه را اینگونه نقل کرده اند: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین… إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى القت الجنين من بطنها و كان يصيح احرقوا دارها بمن فيها و ما كان في الدار غير على و فاطمة و الحسن و الحسين. »(30) کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود... عمر آنچنان در روز بيعت، به حضرت فاطمه زهراء (س) لگد زد كه جنين داخل شكم ايشان سقط شد. عمر فرياد ميزد كه آتش بزنيد خانه را با همه ساكنانش. غير از علي (ع) و حضرت فاطمه زهراء (س) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كس ديگري در خانه نبود . ابن عطيه در این زمینه چنین ميگويد:«جمع عمر الحطب علي دار فاطمة و احرق باب الدار و لما جاءت فاطمة خلف الباب لترد عمر و أصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتى أسقطت جنينها، و نبت مسمار الباب في صدرها، و سقطت مريضة حتى ماتت.»(31) عمرهیزم جمع كرد پشت خانه حضرت فاطمه زهراء (س) ودرب خانه را آتش زد وفاطمه آمد پشت درتا عمر و یاراتش را برگرداند فشرد عمر فاطمه را پشت درب تا جنینش سقط شد ومیخ در در سینه اش فرو شد عبد الرحمن بن عوف به هنگام بيمارى ابوبكر به ديدارش رفت و پس از سلام و احوالپرسى، ابوبكر به او چنين گفت: «أنا حميد أنا عثمان بن صالح، حدثني الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي، حدثني علوان، عن صالح بن كيسان، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل على أبي بكر الصديق رحمة الله عليه في مرضه الذي قبض فيه ... فقال [أبو بكر] : « أجل إني لا آسى من الدنيا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن، وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله (ص)، أما اللاتي وددت أني تركتهن، فوددت أني لم أَكُنْ كَشَفْتُ بيتَ فاطِمَةَ عن شيء، وإن كانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب... .»(32) من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم ، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم ، يكي از آنها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند... . ذهبی یکی دیگراز نویسندگان بزرگ اهل سنت درکتاب خود دراین زمینه چنین می نویسد:« فأما الثلاث اللاتی وددت أنی لم أفعلهن فوددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وترکته وأن أغلق علی الحرب .» سه کار را انجام دادم که ای کاش هرگز آنها را انجام نداده بودم که یکی از آنان این هست که: ای کاش دستور نمی دادم که خانه فاطمه زهرا س را هتک حرمت کنند و به زور وارد خانه او شوند،حتی اگر خانه فاطمه س سنگر جنگی می بود.(33) علامه مجلسی از علمای شیعه در بحارالانوار به نامه ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می نماید که در آن می گوید: «فرکلت الباب و قد الصقت احشاء ها بالباب تترسه و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت اعلی المدینه اسفلها….» (12) در حالی که او فاطمه (س) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است…. چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(س) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(ص)؛اكنون ببينيم مأموران دستگاه خلافت احترام خانه ى پيامبر (ص)را تا چه حد رعايت كردند. بررسى حوادث روزهاى بعد از ارتحال پیامبر(ص) ثابت مى كند كه مأموران دستگاه خلافت همه ى اين آيات را زير پا نهاده، شئون خانه ى پيامبر (ص) را اصلاً رعايت نكردند. شهادت حضرت فاطمه(س) روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانهاش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنايت مستند مىباشد، از اينرو است كه ائمه معصومين(ع) واهلبيت رسولخدا (ص) مادر خود را شهيد مىخواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»(۳۴) با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن نيست؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:«فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...»(۳۵) چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد. فهرست منابع: 1 - محمدبن جرير طبري، المسترشد، ص411 ـ 412 . 2- شيخ مفيد، الارشاد، چاپ دارالمفيد، ج1، ص180ـ181. 3- محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك ، ج3،صص192و1993. 4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج2ص20، وج6 ص52، الملل والنحل ،ص 20. تاریخ یعقوبی ج۲/ص۱۱۳. 5- محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص241. 6- تاریخ الطبرى : ج 2 ، ص 458 ، الشافى فی الامامة : ج 3 ، ص 190 ، سفینة النجاة سرابی تنکابنى : ص 68 و بحار الأنوار : ج 28 ، ص 335 . 7- ابنابي الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج1، ص219 . 8- تاریخ طبری ،ج2، ص44. 9- ابنابي الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج16، ص263. 10-در گزارش سلمان نسبت به ملاقات شبانه حضرت زهرا(س) به همراه اميرمؤمنان(ع) و حسنين(ع) با مهاجران و انصار، در يك نوبت آمده كه آن حضرت با اهل بدر ملاقات كرد و در يك نوبت نيز مطلق مهاجران و انصار(بدون قيدِ اهل بدر) آمده است . 11- سليمبن قيس هلالي، كتاب سليمبن قيس، ص153. 12- همان، ص146و 148. 13- الامامه والسیاسه ابن قیتبه، ج 1، 31 . 14- صحیح بخاری،ج4، ص 24، دارالفكر، بیروت. 15-[تاريخ طبرى، ج 3، ص 202. 16-بلاذری، الامامة و السياسة، ج 2، ص 12؛ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 1، ص 134؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1205. 17- المصنف ، ج8 ، ص 572 . 18- الامة؛ عقد الفريد، ج 4، ص 260. تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 156 و اعلام النساء، ج 3، ص1207. 19- العقد الفرید، ابن عبد ربه(م. 328)، المکتبة الشاملة، ج 2، ص 73. 20- انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586. 21- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۱۴. 22- مقاتل ابن عطيه كتاب الامامه و الاخلافه، ص 160. 23- روضة المناظر، ابن شحنه ، چاپ افندی، ج۷، ص ۱۶۴٫. 24- سوره ى نور، آيات 27 و 28. 25- الصواعق المحرقه، ص 289. 26-ابن ابی الحدید ،شرح نهج البلاغه ،ج15، ص186 . 27-) نهج البلاغه، نامه ى 28. 28- مسعودي اثبات الوصيه، ص 117و155 . 29- ابن ابى الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 60. 30- ملل و نحل شهرستاني، ج1، 57 ، ابن ابي شيبه در مصنف خود، ج8، ص572- آقاي صفدي در الوافي للوفيات، ج5، ص347 - ابن قتيبه دينوري در الامامة و السياسة، ج1، ص30 . 31- الامامة و الخلافة مقاتل بن عطيه، ص160؛ ابن ابي شيبه ، ج8، ص572؛ در الوافي للوفيات، ج5، ص347 ؛ الامامة و السياسة، ج1، ص30 . 32- الخرساني، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛ الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 21، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، با تحقيق شيري، ج1، ص36، و با تحقيق، زيني، ج1، ص24؛ الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛ الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛ المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛ الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 62، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛ العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 2، ص 465، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م. ۳۳- تاریخ الإسلام للذهبی، ج 3، ص 118 . ۳۴-اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2. ۳۵-صحيح بخارى، ج 3، ص 253. نظرات شما عزیزان: برچسبها: |